حالا نوبت من بود،خداروصدازدم ومتوسل شدم به امام زمان (عج)وخود شهید تا اونطوری که شایسته ی ایشونه معرفیشون کنم... "بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین ...." همه ساکت ومتحیر ازتکراراین آیه خوب گوش میکردند تا اینکه گفتم خداوند با الهام این آیه به مادراین شهید ،اورا ازشهادت پسرش آگاه کرد قبل ازینکه کسی خبرشهادت رابه او بدهد.... انگار همه فهمیدند امروز روز آقا جوادبود وقرآن وکلام و وخواست امام زمان (عج) شناسوندن این شهیدبزرگوار به مردم بوده...آخه اسم اون موسسه ،یاوران مهدی بود... هرچند صحبت های من درمورد این شهید بیست دقیقه طول کشید ،اما بازهم وقت برای معرفی این شهید لازم بود... بعد از مراسم ، چندین نفر به سمتم اومدن وگفتن خیلی خوب بود خاطراتشون ،عجب شهیدی بودن،گفتین شهید کجا بودن وهرکسی بازازین شهید ازمن سوالاتی داشتند، حتی نسبت مرا بااین شهیدمیخواستند بدونن ،من خودم رو خادمه ی این شهید معرفی میکردم واز توسلاتی که به ایشون داشتم وجوابی که میگرفتم،گفتم .... قاری قرآن به سمت من اومد... #کانال۱۲ @shahid_javad_allahkaran