✨به نام خدا✨
یکی از تابستان های گرم بود☀️ یک روز متوجه شدم که شیرآب آشپزخانه چکه میکنه💧به پدرم اطلاع دادم و پدرم گفت که حتما در اولین فرصت شیرآب رو تعویض میکنه🔧پدرم چون مشغله کاری زیادی داشت فرصت پیدا نمیکرد که زودتر کاره تعویض شیرآب رو انجام بده🔩چند بار به پدرم یادآوری کردم و یکبار پدرم گفت: چشم ولی نگاه کن هر چند دقیقه یکبار اون هم یک قطره آب از شیر چکه میکنه ولی چشم چشم حتما👌
فردای آن روز جمعه بود. کولر خانه خراب شده بود و پدرم در حال تعمیر کولر بود🛠 که آب هم قطع شد. پدرم از پشت بام آمد و در یخچال رو باز کرد اما شیشه آب خالی بود بعد رفت سر شیرآب که من گفتم: پدر جان آب قطع شده. پدرم که از گرما و تشنگی کلافه شده بود گفت: عجبا برای یک قطره آب موندیم. برم بیرون آب معدنی بخرم. من رو به پدرم کردم و گفتم: پدر جان میدونم الان وقته نصیحت نیست ولی الان میبینید که یک قطره آب هم ارزشمنده؟! برای شخصی که تشنه هست یک قطره آب هم حکم زندگی داره💧پدر جان توی ظهر عاشورا امام حسین علیه السلام هم تشنه بودند هم در اون صحرای سوزان ....... حرفم تمام نشده بود که پدرم شروع کرد هق هق گریه کردن و زیر لب میگفت: فدای آن لب تشنه. ما حتی تحمل چند دقیقه گرما و تشنگی رو نداریم ولی...... و دوباره های های گریه کرد. 😭
عصر همان روز دیدم پدرم در حال تعویض شیرآب هست. خیلی خوشحال شدم.😊 پدرم گفت: بفرما این هم شیرآب. بعد رفت عقب و با لبخند رضایت به شیرآب که دیگر چکه نمیکرد نگاه کرد😌 و گفت: حق با تو بود یک قطره آب هم ارزشمنده💧من هم گفتم: از قدیم گفتند قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.🌊
من هیچگاه این خاطره ارزشمند که باعث شد یکی از اعضای خانواده را به کار نیکی دعوت کنم فراموش نمیکنم.🌸