خواهر بزرگوار شهیدجوادالله کرم تعریف میکنند که :«چند سال پیش مهمان خانه ی شهید بودیم، زهراجان آروم آروم خودش رابه من نزدیک کرد از برق چشمانش ولبخند خجالت روی لبش فهمیدم چیزی میخواهد به من بگوید با نگاه من وقربون صدقه هایی که برایش رفتم خودش رابه من چسباند ،سرش را سمت گوشم آوردودرحالی که به عکس پدرش اشاره میکرد گفت:«خواب بابا رو دیدم ،پاشو گرفتم...», آنقدر ازین اتفاق خوشحال بود که دلش طاقت نیاورد برایم تعریف نکند ،چقدر خوشحال بود،چقدر ذوق لابه لای کلماتش آهنگ شادی مینواخت... یاد روزی افتادم که تازه به حرف آمده بود اورا درآغوش گرفته بودم ،دستش را به سوی عکس پدر میبرد و در همان حال با زبان کودکانه اش به عکس پدر اشاره میکردواورامخاطب قرار میدادو ومیگفت :«بیا..بیاااا....» وحالا پدر را درخواب،دیده بود که آمده و دخترش را از عشق ومهرپدر سرشار میکند... ۱۲ @shahid_javad_allahkaram ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─