▪️ایشان را راهنمایی میکنند به مسجد مقدّس جمکران. وقتی به قم رسیدند، مادر سعید، رو به حضرت معصومه (س) میکند و می گوید که: « خانم جان؛ سعید جان مریضه. بی حاله.
من میرم و شفای سعید جان رو میگیرم و میام. »
وقتی به مسجد میرسند، در اتاقی ساکن میشوند…. … …
▪️
شب شهادت حضرت زهرا (س) بود. دو نفر وارد اتاق می شوند و درکنار سعید قرار میگیرند.
▪️سعید خودش تعریف می کرد: «
خوابیدم. بین خواب و بیداری دو نفر اومدن توی اتاقم. یه خانوم و یه آقا. با هم عربی حرف میزدن. من به اونا اعتنایی نکردم. آقا کنارم نشست و سلام کرد. پتو رو از روی سرم ورداشتم و از روی اجبار جواب دادم. آقا به نظرم آشنا اومد. خانومه، روبند و چادر سیاه داشت. چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم راجع به یه موضوعی و با زبان عربی در صورتی که من عربی اصلا بلد نیستم ولی زبانشان را می فهمیدم.
اون خانومه خودشو معرفی کرد و گفت: فاطمه زهراست (سلام الله علیها). 😭و گفت که چون مادرت خیلی گریه و التماس میکنه، من سفارش شما رو به فرزندم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کردم».
◾️
با دستی که امام زمان (عج) بر بدن سعید میکشند، او شفا پیدا میکند و دیگر هیچ یک از علائم بیماری در او وجود ندارد… مادرش در بدو ورود به مسجد، یک عهدی بسته بود: «
اگه سعید شفا پیدا کنه، من پیرو شما میشم. »
🍃
تولّد سعید چندانی، مصادف بود با میلاد حضرت عیسی علیه السّلام.
🍃
شفا یافتن و تولّد دوباره ایشون، مصادف بود با شهادت بی بی فاطمه الزّهراء علیها السّلام.
🍃
شهادت این بزرگوار، مصادف شد با شهادت امیرالمؤمین علی علیه السلام
@shahid_modafe_haram_miladheidari