برادرم دلگرمی من بود
صدای اذان مغرب آمد. خانم خسروی برای خواندن نماز خداحافظی کرد و زهرا، خواهر شهید علیدادی، شروع کرد از رابطه خواهر و برادری گفتن: «وجود مصطفی خیلی برای من دلگرمی بود. خیلی از دور و اطرافیان از کلکل خواهر و برادری میگویند، اما من هر وقت مصطفی را میدیدم یک لیوان چای برایش میریختم و شروع میکردیم به حرف زدن.
مصطفی عاشق بچهها بود. بعضی وقتها میدیدیم کیک خریده آورده. وقتی پرسوجو میکردیم متوجه میشدیم برای یکی از بچههای یتیم که تولدش هست کیک خریده. موقع تحویل دادن هم زنگ در خانه را میزد، کیک را پشت در میگذاشت و میرفت. میگفت: "دوست ندارم یاد پدرشان بیفتند، من را نبینند بهتره"….همسرم آقا مهدی زندیه ۹ سال بود که با مصطفی دوست بود و یکی از صمیمی ترین دوستانش بود.»
@shahid_modafe_haram_miladheidari