🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خدای ابراهیم علیه السلام🔹 ابراهیم علیه السّلام که برهان و دلیل خود را تمام کرده بود، بیزاری و انصراف از خدایان قوم را آشکار کرد و بحث را به معبود حقیقی که شایسته خضوع و خشوع و سزاوار پرستش است کشاند و گفت: «من آن خدایی را پرستش می کنم که آسمانها و زمین را خلق کرده و من از زمره مشرکان نیستم.» ستاره پرستان در این حادثه ناگهانی که ابراهیم برایشان بوجود آورده بود و آنان را به طرف خویش خوانده بود به مباحثه پرداختند، شاید بتوانند ابراهیم را به عقیده خود بازگردانند و او را با قوم موافق و همراه سازند، لذا ابراهیم در جواب آنان گفت: آیا با من درباره خدای یکتا احتجاج می کنید؟ حال آنکه خدا مرا به راه راست هدایت کرده و از شرک و گمراهی رهانیده است. ستاره پرستان ابراهیم را از غضب خدایان خویش ترساندند، و او را از بلایی که از ستارگان به وی می رسد بیم دادند و گفتند: اگر از عبادت ستارگان سرپیچی کردی و آنان را تواضع ننمودی، مورد خشم آنان قرار می گیری. ولی ابراهیم به هشدار ستاره پرستان گوش نداد و دعوت آنان را نپذیرفت. ابراهیم علیه السّلام تعجب کرد که قوم او را از چیزی می ترسانند که ضرری از آن ظاهر نمی گردد و همه مردم از آنها ایمن هستند و مالک ضرر و نفعی نیستند، ولی خود از شرک به خدا بیم و باک ندارند و از خدا نمی ترسند، در صورتی که حق آن بود که از خدای یکتا و کیفر او بترسند، زیرا گناه بزرگی را مرتکب شده اند و در جهلی عمیق فرو رفته اند و اگر به کفر خویش ادامه دهند به حق شایسته عذاب و جهنم هستند. منبع: کتاب قصه های قرآن ----------------🌱🪴🌱------------- ═✧❁🌸❁✧═ @shahid_modafe_haram_miladheidari ═✧❁🌸❁✧═