🔸کرامات شهداء/ آب، روشنایی 🔹در معراج شهدا کنار تابوت همسرم نشسته و چشم به او دوخته بودم.با این که پیکرش چند روز در آفتاب مانده بود ولی بوی خوشی از او به مشام می رسید. نور خیره کننده ای در چهره اش بود. تصور کردم این نور بر اثر روشنایی نورافکن هااست ولی وقتی به اطراف نگاه کردم حتی یک چراغ روشن ندیدم. شب ها با یاد پیکر غرقه به خونش می خوابیدم، تا این که شبی علی به خوابم آمد، با تبسم همیشگی اش. با ناراحتی گفتم: با آن همه ترکشی که به شما اصابت کرده، حتما خیلی درد کشیده اید؟ گفت: من اصلا دردی احساس نکردم. وقتی ترکش به بدنم اصابت کرد، سرم بر دامان حضرت امیر- علیه السلام- بود و حضرت رسول- صلی الله علیه و آله- در کنارم بودند، ظرف آبی همراه داشتند.از آن به صورتم پاشیدند. عطری در فضا پراکنده بود که با استشمام آن به خواب عمیقی فرو رفتم.نوری که دیدی از چهره ام می تابید، اثر آبی بود که رسول الله- صلی الله علیه و آله- به صورتم ریخته بودند. 📚 «روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی،ص117، راوی همسر شهید غلام علی ترک جوکار». @shahid_modafe_haram_miladheidari