شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و پنج: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ پسرم پنج ساله بود كه مریض شد، اصلاً غذا نمی خور
شمارهـ چهل و شش: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ چند سال بعد از شهادت سید، خداوند به من فرزندی عطا كرد. خیلی خوشحال بودم، اما پزشكان خبر بدی به من دادند. لگن فرزندم دچار مشكل بود. به تمام پزشكان حاذق چه در تهران و چه در مازندران مراجعه كردیم. آن ها راهی برای درمان نمی دیدند. مدتی پسرم را در دستگاه قرار دادند؛ اما باز بی فایده بود. قرار بود دوباره پسرم را به بیمارستان ببریم و بستری کنیم. شب قبل از آن، در عالم رؤیا سید را دیدم. چهره ای بسیار نورانی داشت، پیراهن سیاه و شالی سبز بر گردنش داشت. من ناراحت فرزندم بودم. به سمت من آمد و گفت: «فرزندت شفا گرفته، فرزندت بیمه حضرت زهرا شده». 🌷 صبح كه از خواب بیدار شدم، بسیار اشک ریختم. از خدا خواستم به آبروی سید مجتبی خوابم را به حقیقت تبدیل كند. وقتی وارد مطب می شدم تمام بدنم می لرزید. دكتر پسرم را خوب معاینه كرد. بعد از مدتی فكر كردن رو به من كرد و گفت: «از نظر علم پزشكی به دور است اما فرزند شما انگار كه شفا گرفته! اثری از بیماری در او نیست.» من به همراه خانواده بسیار گریه كردیم و خدا را شكر كردیم. بعد از آن دیگر پسرم مشكلی نداشت. من معتقدم سید مجتبی آنقدر به خدا و ائمه نزدیک بود، آنقدر به بی بی فاطمه زهرا ارادت داشت كه به واسطه ی آن ها نزد خداوند صاحب آبرو بود كه خداوند درخواست سید مبنی بر شفا یافتن فرزندم را رد نكرد. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir