#خاطرهـ شمارهـ دو:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هر چه منتظر شدیم نیامد. از هر كه سراغ سید مجتبی را می گرفتیم خبر نداشت.
بالاخره فهمیدیم كه او به همراه چند نفر از بچه های همسایه و خواهر زاده ام، بعد از مدرسه به عنوان بسیجی به آموزشی جبهه اعزام شدند.
بعد از پرس وجو فهمیدیم به پادگان منجیل رفته اند.
چند نفر از همسایه ها وقتی فهمیدند ناراحت شدند. به پادگان رفتند و فرزندانشان را برگرداندند! مي گفتند «نمی خواهیم بچه هایمان آسیب ببینند!» شاید حق هم داشتند. بچه های آن ها مثل سید مجتبی شانزده هفده سال بیشتر نداشتند. اما ما سید را در اختیار انقلاب گذاشته بودیم، اجازه دادیم سید در راه امام و اسلام قدم بردارد. بعدها همان همسایه ها از حرف ها و برخوردشان شرمنده شدند.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐
eitaa.com/shahidalamdar_ir