#خاطرهـ شمارهـ شش :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ یک شب در کنار سید مجتبی بودیم، روایتی که او از عملیات والفجر ۱۰ و تصرف پاسگاه ها داشت بسیار جالب و شنیدنی بود. او ماجرای آن شب را یک امداد غیبی می دانست.
🌷 می گفت: در سكوت كامل باید به پاسگاه ها می رسیدیم. حالا در نظر بگیرید، كلی نیرو، با آن همه تجهیزات و آن همه وسایل، كوله پشتی، كلاه خود، اسلحه و ... صدای پای بچه ها هم زیاد بود! آن شب توی آب رفته بودیم. پوتین ها و كتانی ها خیس شده بود و صدا می كرد. باید در سکوت کامل از كنار سنگر دشمن رد می شدیم، نباید سربازان عراقی بیدار می شدند! (حتی در کنار مسیر ما، نفربر دشمن روشن بود و عراقی ها داخل آن بودند) آن شب امدادهای غیبی خداوند نصیب ما شد.
🌷 نمی دانم چرا، ولی آن شب قورباغه های داخل آبگیر سر و صدای زیادی راه انداخته بودند! آن قدر سر و صدا می كردند كه ما اصلاً خودمان هم صدای نفر جلویی را نمی شنیدیم! واقعاً لطف خدا بود. سر و صدای قورباغه ها آن قدر زیاد بود كه عراقی ها اصلاً متوجه عبور نیروها از كنارشان نشدند. به این طریق از پاسگاه دوم هم رد شدیم.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐
eitaa.com/shahidalamdar_ir