#خاطرهـ شمارهـ دَه :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ سید نقاشی های قشنگی برای زهرا می كشید. با او به پارک می رفت، با هم خیلی بازی می كردند، با هم شوخی می کردند و... گاهی به او سواری هم می داد! سید مجتبی بهترین پدر برای زهرا بود. در مدیریت خانه هم فكری داشتیم. سید عالی ترین تصمیم ها را می گرفت. در کارها با من مشورت می كرد، به او می گفتم تصمیم نهایی را خودت بگیر؛ چون می دانستم خیلی عالی تصمیم می گیرد. در کارهای خانه خیلی به من کمک می کرد. وقتی می توانست، بیشتر كارهای خانه را ایشان انجام می داد، نمونه آن گرد گیری منزل بود. من و دخترم را می فرستاد خانه مادرم، وقتی بر می گشتیم باور كردنی نبود، خانه مثل دسته گل شده بود. سید چایی آماده كرده بود و... با اینكه خسته بود اما یک بار نشد كه بگوید خانم من دیگه خسته شدم، همه كارهایش با نظم انجام می شد؛ مگر زمانی كه مریض می شد. حتی در آن وقت هم نگران بی نظمی های اطرافش بود و ناراحت می شد.
🌷 رفتارش همیشه با متانت و سنگینی خاصی همراه بود، برای همین مورد علاقه مادرم بود. با فامیل و آشنا متواضعانه برخورد می كرد. نسبت به سن و سالش آدم فكر می كرد دكترا دارد. اوقات فراغت را در خانه بیشتر با زهرا بود، یا به تمرین مداحی می پرداخت. گاهی از او می خواستم كه برای ما مداحی كند او هم به شوخی می گفت تا درخواست رسمی نكنید نمی خوانم. من هم می خندیدم و درخواست رسمی می كردم، بعد شروع می كرد با صدایی زیبا خواندن. اهل شوخی بود؛ اما نه هر شوخی! در جایش آدم جدی ولی مهربان بود.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐
eitaa.com/shahidalamdar_ir