شهدای مدافع امنیت و حرم
-
گفت: بازهم شهید آوردند؟ یک مشت استخوان! شب خواب دید در یک باتلاق است! دستی اورا گرفت.... پرسید: کی هستی؟ گفت: من همان یک مشت استخوانم (: