خيلي از شبہا آدم تو منطقه خوابش نميبرد...😢 وقتے هم خودمـون خوابمون نميبرد دلمون نمی اومد ديگران بخوابن...😂 يکی از همين شبہا يکی از بچہ ها سردرد عجيبـی داشت و خوابيده😴 بود. تو همين اوضاع يکـی از بچہ ها رفت بالا سرشو گفت: 🗣رسوووول!رسوووول! رسوووول! رسول با ترس😧 بلند شد و گفت: چيــہ؟؟؟چي شــده؟؟ گفت: هيچی...محمد می‌‌‌خواست بيدارت کـنہ من نذاشتمـ !😐😂 رسول و می‌بيني داغ کـرد افتاد دنبال اون بسيجـی و دور پادگان و اون رو می‌دواند🤣