|خُمسِ‌برنج| نشسته بود سرِ سفره ، اما لب به برنج نمی‌زد . _چرا شروع نمی‌کنی مادر؟ از دهن افتاد! +خمس برنج هارو دادین؟ _وقتی اطمینان دادم که خمسش را داده‌ایم ، بسم‌اللّه گفت و قاشق اول را به دهان برد... _به‌روایت‌ازمادربزرگوارِ‌شهید 🌱 🕊