|آرزوی‌عاقبت‌بخیری| می‌نشستیم‌ می‌گفت مامان چشتو ببند. می‌خواست دستمو بوس کنه ؛ چون می‌دونست نمی‌زارم به یه بهونه‌ای می‌خواست و من نمی‌زاشتم. می‌گفت : مامان بوسیدنِ دستِ مادر عاقب‌بخیری میاره. می‌گفت: دعا کن من عاقبت‌بخیر بشم و به آرزوم برسم... _به‌روایت‌از‌مادرِبزرگوارِ‌شهید