یکبار در خیابان دیدم آقا مهدی یک جاروی بزرگِ شهرداری دستش گرفته‌ است و خیابان را جارو می‌زند! علت را که پرسیدم گفت: پشت نیسانش بار شیشه داشته و موقع حرکت شیشه‌ها شکسته و خرد شدند و کفِ خیابان ریختند! به آقا مهدی گفتم: ولش کن! آبرویمان می‌رود شهرداری تمیز می‌کند ولی به حرفم توجهی نکرد و بعد از اینکه خیلی اصرار کردم گفت: اگه این شیشه‌ها توی لاستیکِ ماشین مردم فرو برود،حق‌الناس گردنم است و فردای قیامت آبرویمان میرود!