شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
. کفتارها شايد منتظر اشک آقا بودند که با اشکهایش هلهله و شادی کنند . . . ولی این بار: ▪️«اللّهمّ إ
. 🌿نگران بغض دم «اللهم انا لانعلم منهم‌ الا خیرا»ی آقا بودند ابراهیم. نگران بودند. از دیشب می‌گفتند دعاکنید آقا سرنماز بغض نکند یکهو. در لحظه این فراز، بلند گریه کردند، صف‌های قامت‌ بسته پشت شانه‌های آقا. صف‌های توی خیابان. گریه کردند . آقا اما بغض نکرد ابراهیم...صدها گریه بلند، شايد برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ آقا اما بغض نکرد ابراهیم. هیچ شانه‌هایش نلرزید. کوه انگار. مشکی هم نپوشید حتی. و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسه‌ای یا فاتحه‌ای. رفت و توی دفتر شخصی‌اش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتی‌های همسایه‌ها. آقا حواسش هست ابراهیم. مراقب است که توی دل ما خالی نشود. بچه‌ها را بغل می‌کند. به آدم‌بزرگ‌ها میگوید هیچ‌نگران نباشید. خللی پیش نمی‌آید. سکنات او آراممان می‌کند. ابراهیم تو توی دامن کوه‌ها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی داده‌ایم این داغ را. حالمان خوب است، کوه‌مان استوار هنوز. نگران ما نباش. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]