. 🌿 •• شهید طریق القدس سعید کریمی •• ▫️زنگ زد و گفت:«بابا ماشینم خراب شده.» آدرس داد و رفتم سراغش. تعمیرکار مشغول بود که صدای اذان بلند شد. دیدم سعید دارد آستینهایش را بالا میزند. نگاهی به من کرد و گفت:«بابا من رفتم نماز.» چند قدمی نرفته بود که صدایش زدم:«کجا؟ ماشین رو با در باز ول کردی داری میری. اگه یه وقت چیزی ازش بردارن، بعد میخوای یقه کیو بچسبی؟ صبر کن تعمیرش تموم بشه بعد برو . » لبخندی زد وگفت:« فعلا وقت نمازه . خدا خودش حواسش به ماشین من هست.«راه افتاد سمت مسجدی که همان نزدیکی بود . 📍به‌‌ نقل از پدر گرامی شهید. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]