598.8K حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
• فرش‌کوچکی‌انداخت‌، گوشهٔ‌حیاط‌خانهٔ‌پدری‌اش‌‌توی‌آفتاب‌؛پیرمرد‌را‌از‌حمام‌آورد،روی‌فرش‌نشاند، و‌سرش‌راخشک‌کرد،دست‌و‌پیشانی‌اش‌ را‌می‌بوسیدو‌می‌گفت:‌ «همهٔ‌دلخوشی‌من‌توی‌این‌دنیا‌،» [] ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]