• امام زمان دائما بهش سر می‌زد، چند بار امتحانش کرده بود، ولی خواست یه بار دیگه هم امتحانش کنه؛ حضرت رفتند به حجره اش و دیدند که سیدعبدالکریم مشغول کفاشیه، چند لحضه‌ای منتظر موندند و فرمودند: _سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر داره، برام پینه می‌زنی؟ _سیدعبدالکریم گفت: آقاجان! به صاحب این کفش که دارم تعمیرش می‌کنم قول دادم که براش حاضر کنم، ولی اگه شما امر کنید اونو کنار می‌ذارم و کفش شمارو تعمیر می‌کنم، چون امر شما از هر امری واجب تره، حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد... چند دقیقه بعد دوباره حضرت فرمودند: _سیدعبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر داره، برام پینه می زنی!؟ سید کفشی که تو دستش بود رو گذاشت کنار و بلند شد، حضرت رو بغل کرد و به شوخی گفت: _قربون شما بشم! اگه یه بار دیگه بفرمایید که "کفش منو پینه می زنی" داد و فریاد می‌کنم: آی مردم اون امام زمانی که دنبالش می‌گردید، پیش منه،بیایید زیارتش کنید! حضرت لبخند زدند و فرمودند: _خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم بشه نسبت به قولی که دادی چقدر مقید هستی... ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]