💔 اولین ملاقات عاشقانه قنداقه نوزاد با پیکر پدر حبیب الله جلوی ایوان، بند پوتین‌هایش را بست و دست و پای مادرم را بوسید و سپس گفت: حلالم کنید. مادر گفت: بمان، دو روز دیگه قرار است پدر شوی. حبیب الله که (ابوعمار معروف است) گفت: وضع کردستان ناجور است صدام و گروهک‌ها خیلی بر مردم ظلم می‌کنند باید بروم و رفت... وقت رفتن گفت: فرزندم دختر است اسمش را هم می‌گذاریم محدثه. در آخرین تماس تلفنی‌اش هم گفت: من دیگر برنمی‌گردم قنداقه محدثه را در تشییع جنازه‌ام بگذارید بر روی تابوتم. دقیقا همان شد؛ نوزادی روی تابوت و ملاقات عاشقانه پدر و دختر رخ داد. ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ] ‎‎‌