تقدیم به سرلشگر خلبان تیمسار
"شهید عباس بابایی "
وقتی پرنده می پرد با ناز و آوازش
می گوید از تو در غزل با سوز و با سازش
آری پرنده زیر باران از تو می گوید
در اوج چک چک دست باران می کُند نازش
بر شانه تندیس تو جا کرده یک گنجشک
هر لحظه وقت پَر زدن هستی تو دمسازش
از غُربتت می گوید این تندیس تو در شهر
این است آری قصّه ناگفته و رازش
چون راز سرخ توست کابین هواپیما
در لحظه معراج خود کردی تو ابرازش
شد این عقاب آهنین دلبسته ات ای مرد
در آشیان آسمان بودی تو همرازش
امن و امان است آسمان آبی ایران
وقتی که هستی تو عقاب تیز پروازش
از خاک ایران یک وجب هم کم نخواهد شد
وقتی که هستی مرد میدان و تو سربازش
هرگز شهید جاودان پایان نخواهد داشت
راهی که با جان و دلت کردی تو آغازش
شاعر هنوزم که هنوز است از تو می گوید
چشم امید شهری و هم مرد ممتازش
آری وصیّت نامه تو عطر قرآن داشت
گفت از ولایت خط به خط این بود اعجازش
#ناصر_دوستی
🔹۱۵ مرداد ماه سالروز شهادت شهید" عباس بابایی گرامی باد
http://eitaa.com/joinchat/2459566239C17b01e12ad