*✨محمدجان (برادر شهید مختار زاده) بچه که بود موقع راه افتادنش بود اما به راه نمی افتاد و ما نگران بودیم تا اینکه دایی حسین دوتا جوجه مرغ میخره و محمد میبینه از این جوجه ها خوشش میاد و برای به دست اوردنشون میره دنبال جوجه ها و یکدفعه دیدیم که به راه افتاد .
این در ذهن من مونده بود و وقتی موقع راه افتادن حسن جان شد دو تا جوجه اردک براش خریدیم و حسن جان هم با جوجه اردک ها شروع به راه رفتن کرد و این جوجه اردک ها رو دوست داشت و وقتی می گرفت حسابی آب لمبو میکردشون.☺️
🧸خیلی اسباب بازی خراب می کرد دوباره درست می کرد از بچگی همین طور بود
نیم ساعت تا یک ساعت اسباب بازی تازه دوام داشت زود می شکافت تا دوباره بهتر درست کند.
تو خونه هم هر چی رو خراب می شد می گفت بلدم و شروع به درست کردن می کرد آخرش یه چیز دیگه تحویل من می داد.
.
به
#نقل از مادر بزرگوار شهید🌷
.
📸«عکسی از خردسالی شهید حسن مختار زاده در حال بازی با اردک ها»
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[
https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]