.
| ماجرای یک عکس |🌿:
شهید حسن عزیز تازه به شهادت رسیده بود ؛
همان ایام خانواده راهی میشوند برای خریدماهیانه ی خانه از فروشگاه ، اما اینبار چیزی با دفعه های قبل فرق میکند انگار ...
همان موقع خواهر ۱۱ ساله ام هم همراهشان رفته بود... چیزی دیده بود که دفعه های قبل به چشمش نخورده بود !
از آن روز ،
ماه ها میگذشت و خواهرم تمایل داشت به رفتن ،
رفتن به همان فروشگاهی که با خانواده همان موقع ها رفته بود...
اما خانواده جوابشان منفی بود؛ از جهت آنکه برایش اذیتی نشود ...
ماه ها گذشت تا که به مرداد ماه رسید ،
و اینبار خواهرم با اصرار خواست او را همراه خود ببرند؛
با انکه برایش شاید سخت بود، صبح بیدار بشود ؛ اما خودش ساعت تبلت را زنگ میگذارد که بیدار شود .
من فکر میکردم که میخواهد بیایدو مثلا خودش خوراکی انتخاب کند ، و شوقش براي خريد است ؛ اما ...
عصر ان روز برايم گفت كه ؛
فقط براي ديدن عكس داداش حسن كه نزديك فروشگاه ، زده شده بوده است از خواب بيدار شده است و براي ديدن مجدد آن عكس دوست داشته است كه همراه خانواده برود؛ ميگفت :
♦️"
ديدن عكس شهيد خيلي خوشحالش ميكند ..."♦️
گاهی ما به ذهن زمینی مان شاید فکر کنیم که زدن یک عکس یا یک بنر از یک شهید ، کار کوچکی باشد ، اما دیدن همان عکس میشود گاهی شروع یک رفاقت . . . به قول حضرت اقا :
"امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . ..."
📝برگرفته از خاطره ی ارسالی یکی از مخاطبان.
• ✨حسن جان قبل از شهادتت بچه ها را دوست داشتي؛
و حالا بعد از شهادتت و در حيات جديدت هم بچه ها را همچنان دوست داري و ميخواهي كه شايد با انها هم دوست بشوي و خوشحالشان كني؛ تو هنوز هم خيلي طاقت ناراحتي و گريه ي بچه ها را شايد نداري....
+به قول استاد پناهيان :
" شهدا جاذبۀ عجیبی دارند. اثر مغناطیسی شهدا در آدمهای سالم فوق تصور است و میتواند به عنوان یک محک برای ارزیابی دلهای نورانی و پاک قرار بگیرد."
#خاطره|
#ارسالی
#شهید_حسن_مختارزاده
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[
https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]