.
🌿| " عملیات محرم بود. به همراه اسماعیل صادقی با آقا مهدی توی نفربر بی سیم نشسته بودیم.دو روزی میشد با او بودم.در این دو رو روز، یک لحظه هم نخوابیده و دنبال رتق و فتق کارهای مربوط به عملیات بود.یک لحظه که همه ساکت شدیم، دیدم آقا مهدی همینطور نشسته، چرت می زند.چیزی نگفتم، خوشحال شدم که یک فرصتی دست داده، کمی استراحت کند.مگر چقدر جان داشت.دو روزی میشد نخوابیده بود.نمی دانم چه شد و چه صدایی آمد که ناگهدان از خواب پرید.آشفته و پریشان دور و ور را نگاه کرد و چهره اش درهم شد.صادقی پرسید : " چیزی شده مهدی؟" همانطور که ناراحت گوشه ایی خیره شده بود ، گفت :
"
حالم زیاد خوب نیست ،ناراحتم ! الان بچه ها دارند توی خط دارند زیر آتش عراقی ها با جان شان می جنگند و شهید می شوند ، آنوقت من اینجا راحت و آرام گرفتم خوابیدم؛ این اذیتم میکند. " |
▫️به نقل از ابوالقاسم عمو حسینی. کتاب از برف تا برف.
📷ارسالی ،مراسم تولد شهید مهدی زین الدین عزیز ، مزار شهید مهدی و مجید زین الدین ،گلزار شهدای قم .
#شهید_زین_الدین |
#خاطره
#شهید
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[
https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]