30.09M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
• 🌿| ۱۸ آبان سالروز تولد فرمانده محورهاي عملياتي لشكر چهل و يك ثارالله، شهید علی شفیعی .| باید از کار او سر در می آوردم . آن شب تا نماز تمام شد ،سریع بلند شدم ولی ناگهان غیبش زد . شب دیگر از راه رسید. مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . وقتی نماز تمام شد سریع بلند شدم و پشت سرش راه افتادم. در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم ..... تا به خود می آیم ، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم. درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت. در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت . من به دنبالش راه افتادم ، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم زودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم، گفتم جایی رفته بودی : نه ... گفتم مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهش مرا به سکوت وا داشت . من جایی نبودم ، همین اطراف بودم. فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم .این کاری بود که بعضی شبها تکرار میکرد...و می خواست همچنان مخفی بماند . 📎به روایت مادر بزرگوار شهید | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]