. ✨چهارشنبه ۱۱/۱۱/ ۱۴۰۲ هم سرد بود هم دیر شده بود. برای زیارت قبل از عقد وقت نبود. از حیاط حرم با دست ادب به سینه به خانم سلام دادم. با خانواده رفتیم به مقبره شهدای صحن آیینه. چادر سفید پوشیدم. هیچ نمادی از عقد نبود جز چادر سفید من. قرار ساعت ۱۰ بود اما تا همه رسیدند عقربه‌‌ها به ۱۱ نزدیک‌تر شده بود. زائران مزار که چادر سفیدم را می‌دیدند تبریک می‌گفتند، پیشانی‌ام را می‌بوسیدند و ملتمسانه دعا می‌خواستند. یکی‌شان چفیه‌ فلسطینی متبرک به حرم حضرت علی (ع) را انداخت روی فرش و شد سفره عقدمان. آن یکی سربندی هدیه داد که ۶ ماه سر مزار شهید نوید صفری بوده. مادرم چندتا شمع و قرآن و کله‌قندهای بله برون را گذاشت روی سفره عقدمان. حاج آقا مختارزاده شکلات‌هایی را که آورده بود گذاشت سر سفره‌ی عقد یک خانم زائر شمالی هم رفت از داخل حرم رحل آورد برای قرآن‌مان. مادر شهید دیرتر از همه رسید. مادرم کله‌قند‌ها را داد بالای سرمان بساید. پدر شهید نشست روی تنها مبل تک نفره اتاق. وکیل‌مان شد و با زبان روزه صیغه عقدمان را خواند. شال بالای سرمان نازک بود و تمام وقتی که مادر جان قند سایید باران پودر قند می‌بارید روی‌ ما. با صلوات و بدون دست و کل و سوت بله را دادم و محرم شدیم. شب که کانال اخبار را بالا و پایین می‌کردم فهمیدم همان ساعت‌های عقد ما حضرت آقا سر مزار شهید نوید صفری بوده‌اند. ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ حوالی ساعت ۱۱. آن سربند هم نشانه بود... 🌿بخش دوم(پایانی) . ✍️حرّه.عین - 15 بهمن ماه 1402 . 📝📷 | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ @shahidhassanmokhtarzade ]