🔸ارسالی مخاطبین سلام علیکم میخواستم یه خاطره از شهید بعد شهادتشون تعریف کنم ☀️یه روز رفتم سر مزار شهید به نیت حاجت قبلا هر وقت میرفتم برای سر زدن به شهید بود همین که رفتم مقبره الشهدا قبل اینکه چیزی بگم حاجتم همون سر مزار داده شد اونم به چه زیبایی توی دیداری مادر شهید باذوق تعریف میکردن میگفتن حسن اصلا یه جور خاص بود همیشه میفهمید حرف دلمو قبل اینکه ازش چیزی بخوام انجام می داد میگفتم چرا قبل اینکه من چیزی بگم فکر منو میخونی. ذوق میکردم .اصلا نمیذاشت چیزی بگم قبل گفتن خودش فکرمو میخوند به برادرش محمد که خیلی ام پسر خوبی هست میگم: محمد چرا باید یه چیزو من بگم حسن اینطور نبود . خیلی منو میفهمید باهم خیلی دوست بودیم اصلا بابچه هام بیشتر رفیقیم تا مادر و فرزند این حرف مادر شهید منو یاد حاجت رواییم سرمزار انداخت که همون جا سرمزار خندم گرفته بود که اصلا فرصت درخواست نداد و همون جا حاجتمو گرفتم اصلا انگار این خاصیت شهید بوده که حرفتو بخونه... ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]