در سال 1389 دانش آموخته  و فارغ التحصیل دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) شد و پس از آن به تربیت و آموزش نظامی به جوانان انقلابی پرداخت. او آنقدر عاشق شغلش بود که حتی در هنگام خواب هم لباس نظامی خود را از تن در نمی آورد و وقتی از وی علت این کار را جویا می شدند می گفت: من با نذر و نیاز های فراوانی به این شغل رسیده ام از این می ترسم که در هنگام خواب عزرائیل جانم را بستاند و این لباس بر تنم نباشد. بخاطر علاقه وافری که به حضرت زهرا (س) داشت از خانواده اش خواست تا دختری از سادات را برایش برگزینند. در شهریور 1391 به خواستگاری رفت و از مأموریت ها و شرایط حساس کاری اش با فاطمه سادات صحبت کرد. او نیز تمام شرایط را پذیرفت و فردای شب خواستگاری مقدمات عقد آماده شد و آن دو با هم ازدواج کردند. پس از عقد به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) رفتند و در مهرماه 1392 با سفر به مشهد مقدس بهار زندگی مشترک خود را جشن گرفتند. در بهمن 1391 و همزمان با ظهور گروهک تروریستی داعش و نا امنی اطراف حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) بدلیل عشق وصف نشدنی اش به آن حضرت و برای دفاع از حرم ایشان عازم سوریه شد و در آنجا با نام جهادی حاج احسان به دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) پرداخت.