#احوال_جسمی
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_جانباز
#غلامحسین_مهدی_زاده
هر روز که از جانبازی ایشان میگذشت شرایط سختتر و سختتر میشد. آن روزهایی که بحث مدافعان حرم در جریان بود، با خودم میگفتم کاش هیچ کدام از این عزیزان جانباز نشوند. شهادت عاقبتشان باشد. خیلی سخت است کنار جانباز بنشینی و دردهایش را حس کنی و کاری از دستت برنیاید. من دردهای همسرم را با همه وجود احساس میکردم. مدتها بود که همسرم نمیتوانست از خانه بیرون برود چون مدام باید از اکسژن استفاده می کرد. یعنی فاصله اتاق تا سرویس بهداشتی را هم بدون استنشاق اکسیژن نمیتوانست طی کند. وقتی مهمان میآمد و ایشان میخواستند با کسی صحبت کند دائم باید مراقب تنگی نفس و سرفههایش می بود. همسرم جانباز 70 درصدبود. سالها در آموزش و پرورش معلم قرآن بود و حتی استفاده از گچ آزارش میداد. شرایط ما به گونهای بود که برای یک ثانیه خودمان هم نمیتوانستیم برنامهریزی کنیم، چون اصلاً وضعیت جسمی همسرم مشخص نبود. حال و احوال جانبازان را نمیشود پیشبینی کرد. همه این دردها و سختیها یک طرف، نوع دید و نگاه مردم هم به جانبازان درد دیگری است که باید با آن کنار می آمدیم.