🌟شانه های همیشه گرمش یخ کرده بودند؛ از پدرش قول گرفته بودم که دو ساعت با جنازه اش توی خانه تنها باشم،حرف داشتم با او...🌱 قرار دو ساعته شد نیم ساعت؛🍂آن هم توی معراج.. بعد از نود و نه روز🍃 باید برای همیشه با چشم هایش،موهایش،خنده ها،اشک ها و انگشتانش خداحافظی میکردم برای همیشه..!✨ توی این پنج سال و چند ماه چقدر اسیرش شده بودم♥️ 🌸نقل از همسر گرامی شهید🌸 🥀 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄