روضه شب جمعه
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک... قربون دل امام زمانم برم، هر روز به یاد جد غریبش، میشینه زیارت نامه میخونه، همه ی این صحنه ها رو یكی یكی میبینه
هی صدا میزنه جد غریبم
شب یازدهم بی بی زینب بچه هارو جمع كرد زیر یه خیمه سوخته
بچه ها بی هوش افتادند همه
خانم زینب رو یه چند لحظه خواب گرفت
خواب مادرش زهرا رو دید، تو خواب شروع كرد گله كردن؛ مادر دیدی چه خاكی به سرم شد؟! مادر نبودی علی اكبرم رو ارباًاربا كردن...
مادر نبودی علی اصغرم رو رو دست باباش كشتند...
مادر نبودی چه كردند...
آخ مادر چشمای عباس،آخ مادر قاسم رو یادته؟!قدی نداشت، چه قدی كشید؟!
زیر سُم اسب ها،...هی گفت، هی گفت...
خطابی کرد زینب مادرش را ...😭😭😭
ببین دیر آمدی بردند سرش را ...😭😭😭
خانم زهرا فرمود: زینب جان من دیگه دلم طاقت نداره، دیگه بس كن، اینقده گله نكن، صدا زد آخه مادر تو كه نبودی، ببینی! گفت: من نبودم ببینم؟!تمام لحظه به لحظه كنارت بودم؛ وقتی وداع میكرد، داشتم نگاهت میكردم، وقتی داشت میرفت، جون داشتی میدادی دیدمت...
وقتی علی اكبر و با هم آوردید، من هم بودم؛ وقتی علی اكبر رو آورد تو خیمه منم بودم، زینب من یه جا من بودم كه تو هم نبودی!
زینب سرش تو دامن من بود...اومد تو گودال با خنجر برهنه نشست رو سینه پسرم، جلو چشم من...!حسین...!این نفس رو آزاد كن تا میتونی نعره بزن، بگو حسین... تا قلبت منفجر نشه، بگو حسین... از اعماق قلبت بگو یاحسین
🕊🌷🕊😭💔🖤💔😭🕊🌷🕊
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani