من و سحر، من و عمه، من و سر پدرم چه خواندنی شده امشب کتاب مختصرم سلام تازه ز راه آمده کجا بودی؟ نشسته بر سر و رویت غبار، همسفرم همیشه در پی خورشید ماه می آید کجاست سوره ی والشمس من، سر قمرم شکست اگر ز فراق برادرت کمرت شکسته در غم شش ماهه ی حرم، کمرم هزار و نهصد و پنجاه زخم بر بدنت هزار و نهصد و پنجاه داغ بر جگرم لبی نمانده برایت که بوسه ای بزنم سری نمانده برایت که گیرمش به برم از آن شبی که مرا زجر، زجر داد و کشید نه دست من به کمر میرسد نه موی سرم تنم سبک شده و گوش من شده سنگین به ضربه ای همه جا تیره گشته در نظرم نه موی شانه کشیده، نه صورتی سالم چنین شکسته بیا پیش مادرت مَبَرم : 💔 جانِ من بند به موهای پریشان تو بود گیسویت سوخت، چرا زنده بمانم بابا؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani