💠خاطره گلی از زبان پدرش💠 در گرمای طاقت فرسای تابستان جنوب🔥 گلی همیشه لباس زیاد می پوشید🧣 و شب ها به لباس هایش می افزود❗ حتی چادر به سر می کرد و با حجاب کامل می خوابید‼️ یک روز دلیل این گونه لباس پوشیدن را از او پرسیدم⁉️گفت: بمباران است پدر جان💥زمان مشخصی ندارد و هرلحظه از شبانه روز امکان دارد اینجا بمباران شود و در زیر آوار بمانم...🍂 نمی خواهم زمانی که برای بیرون آوردن من می آیند حجابم کامل نباشد💔 چون کسانی که برای برداشتن جنازه من از زیر آوار می آیند نامحرم هستند🥀 🥀 🕊 https://eitaa.com/shahid_moezegholami