نه از تو باخبریم و نه از تو بیخبریم اسیر زندگی و بندگیِ بی ثمریم هزار بغض فروخورده در گلو داریم میان برزخ بیم و امید در به دریم رسیده ایم به شبهای سرد کوچه ی یٱس به پنجه بر تن دیوار در پی سحریم پر از غمیم و به درماندگی دچار اما گلایه های دل آزار را کجا ببریم در آستانه ی بهت هزار سال دروغ هنوز منتظر بازگشت منتظریم گدای بی سر و پاییم و دستمان خالیست مگر که میشود از پادشاه دل ببریم به روضه ختم شده روزهای ما آری هزار شکر که در بزم گریه شعله وریم شقایقیم و به دل داغ عاشقی داریم که سالهاست پریشان زخم میخ دریم : اگر چه این دل ما کل هفته کرب و بلاست ولی سه شنبه فقط جمـکـران صفا دارد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani