🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
✍ دلنوشته ای برای کســی که بایــد باشـــــــد و نــیـــســـــت !!!
🌸 سلام .
🌺 با اجازه یک خاطره کوتاه بگم برای سروران که حکمت داره ؛ شاید شما هم دیده باشید جایی که دو نفر به همدیگه خیلی علاقه دارند و همیشه و همه جا با همند. در کلاسهای زمان نوجوانی این موارد بیشتر دیده میشد قبلا .
اما به یاد دارم در زمان خدمت سربازی ، دو نفر در گروه موزیک بودند که رفاقتی شدید و عجیب با هم داشتند . تصورش هم شاید الان کمی دشوار باشه که چطور ممکنه دو نفر تا این حد به همدیگه علاقه مند و شیفته باشند. با این حال این دو نفر این طور بودند. دو جوان ، یکی از اصفهان در حدود ۲۲ ساله و یکی اهل کرج و دو سال کوچکتر . اسمهاشون یادم رفته بعد از گذشت سالها .
این دو از دوقلوها هم بیشتر به هم چسبیده بودند 😊😊 خیلی عجیب و غریب دلبسته و وابسته همدیگه بودند. هیچ جا و در هیچ حالتی از هم جدا نبودند . حتی موقع استراحت در بیداری هم سر یکیشون روی پای اون یکی بود . همه کارها و اموراتشون با هم تنظیم بود ؛ همراه با هم به سالن میرفتند و غذا میخوردند ، همراه با هم حمام میرفتند ، و در کل محال بود یکیشون جایی باشه و اون دیگری همراهش نباشه . جدا محال بود. انگار چشم ما هم عادت کرده بود که همیشه این دو نفر رو باهم ببینه . 😊
🔶 حالا تصور بفرمایید این دو نفر با این حالاتشون با هم قهر کنند !! با تمام غیرقابل باور بودنش ، اتفاقا اواخر خدمتشون ، ناگهان این دو نفر سر یک موضوعی باهم اختلاف پیدا کردند و رفیق کوچکتر ناراحت شده و به حالت قهر محل رو ترک کرده بود.
بعد از ساعاتی رفیق بزرگتر دلتنگ شد و تصمیم گرفت آشتی کنه با دوستش و داشت دنبالش میگشت . اتفاقا رفیق کوچکتر هم جایی رفته بود که دوستش پیداش نکنه راحت . با این حال رفیق بزرگتر پرسان پرسان همه جا رو داشت میگشت و پیش ما هم آمد و همونجا در آستانه در ورودی ایستاد و با چشم قرمز و خیس پرسید فلانی اینجاست ؟؟
گفتیم نه چی شده ؟
گفت حرفمون شده و قهر کرده هرچی میگردم پیداش نمیکنم .
‼️ حالت صورتش کاملا مضطر بود . اضطرار واقعی رو در چهره اش میشد دید . هم دلتنگ از ندیدنش در اون یکی دو ساعت ، هم نگران از اینکه کجا رفته و چه بلایی سرش آمده ، هم پشیمان از قهر و اختلاف بیهوده و هم دچار ترس بود که مبادا دیگه باهاش آشتی نکنه و قهر بمونه ؟؟!!
خلاصه تمام پادگان رو وجب به وجب دنبال رفیقش گشته بود . تا اینکه بعد از چند ساعت دیده بود یه جایی توی بیابونهای دور پادگان نشسته و کز کرده . البته باهم آشتی کردند .
نکته جالبش اون اضطرار و دنبال گشتن بود .
به عبارتی أین أین گفتن از روی اضطرار . کاش ما هم این طور به اضطرار می افتادیم و برای نبودن امام مون أین أین میکردیم ‼️‼️ کو کجاست اون مرد خدا ، پاک و صالح فرزند پاکان و صالحان که همگی صادق و صالح و نیک بودند . کجا رفت اون صالح صاحب زمان ؟ کجاست اون کسی که مثل انبیا و اولیاست . کجاست اونی که بشر در حکومت و ملک او آرام و آسوده و خوشبخت دو جهان است . کجاست اونی که عزت دهنده مومنین و درهم شکننده کافران است. کجاست اون پدری مهربانی که عاشق تک تک آدمهاست و هدایت و سعادت همگان مشتاق و حریص ، مثل خود رسول الله (ص) . و هزار مورد دیگه که در او و با او و همراه اوست فقط و فقط .
ای کاش ما مثل این رفیق مضطر اماممون بودیم در همه لحظات . نه فقط جمعه ها و ساعات خاصی مثل دعاها بلکه اضطرار در لحظات و در نفسهای ما بود و از ما جدا نمیشد . کاش دلتنگی و نگرانی و بی تابی و بیقراری در ظاهر و باطن همه مومنین تجلی میکرد .
برای اونی که باید باشه ولی نیست .
🙏 با تشکر .🌺
🌸 خادم شما ؛ سید علیرضا
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani