داستانی آشنا از دوران ما؛
در کلیله و دمنه آمده است که
شیری در بیشه بود که به سبب پیری او، یارانش پراکنده شده بودند
و فقط روباهی به رسم وفاداری نزد او مانده بود.
شیر که مریض شده بود نزد طبیب رفت
و طبیب گفت:
دوای تو گوش و قلب الاغ است.
روباه گفت: من الاغی در آسیاب روستا سراغ دارم
می روم او را اینجا میآورم.
روباه نزد الاغ آمد و آنقدر از امتیازات و صفای بیشه گفت که الاغ شیفته بیشه و همراه او شد.
روباه در راه به الاغ گفت من که دارم تو را به شهر خوشبختی می برم حق ندارم سوارت شوم؟
و الاغ اجازه سواری به او داد.
همین که به بیشه رسیدند شیر به الاغ حمله کرد تا او را شکار کند اما الاغ رم کرده، لگدی به شیر پیر زد و او را انداخت و فرار نمود روباه گفت:
قربان همین بود قدرت شما ؟!
شیر گفت: در کار بزرگان دخالت نکن تو او را یک بار دیگر اینجا بیاور تا قدرتم را به تو نشان دهم.
روباه نزد خر آمد؛ همین که خر خواست زبان به گلایه بگشاید، روباه گفت ای الاغ !
تو چقدر با تمدن نا آشنایی ؟! این چه کاری بود که کردی ؟!
این برادرت، الاغی دیگر بود که خواست تو را در آغوش گیرد و ببوسد تو او را لگد زدی تو رسم تعامل را نمیدانی !!
اواز دیروز تا حالا دارد از فراق تو گریه میکند...
روباه دوباره خر را راضی کرد و در آمدن به بیشه بخاطر راهنمایی او به طرف مدینه فاضله !
سوارش شد؛ همین که رسیدند شیر تمام نیروی خود را جمع کرد و با حمله ای خر را از پا درآورد و به روباه گفت: این خر اینجا باشد تا من در برکه مجاور استحمام کنم و برگردم گوش و قلب خر را بخورم.
وقتی رفت، روباه گفت من بودم که او را اینجا آوردم و گوش و قلب او حق خود من است و گوش و قلب خر را خورد !
شیر که آمد و خواست گوش و قلب خر را بخورد، چیزی نیافت به روباه گفت: پس گوش و قلبش کو ؟!
روباه گفت: قربان! خر، گوش و قلب ندارد !
شیر گفت: این چگونه ممکن است ؟!
روباه گفت: اگر گوش و قلب داشت، یک بار که تجربه میکرد و دروغ و خیانت من و خطر شما را می دید، دیگر به من اعتماد نمیکرد؛ اما چون گوش و قلب نداشت از آن واقعه
#عبرت نگرفت و هلاک شد !!..
آری! آنان که علیرغم دیدن دهها بار عهد شکنی آمریکا و غرب و تحمیل آن همه خسارت بر ملت، اگر باز هم بخواهند همان تجربه را تکرار کنند نه گوش دارند نه قلب !!
#خریّت_لیبرال_غربگدا
@shahidmohammadrezaalvani