🌸فرجام سرخ🌸
وقتى میثم از سفر حج به سوى کوفه برمى گشت, ابن زیاد دستور دستگیرى او را داده بود.
گماشتگان والى, در (حیره) میثم را پیش از آن که به کوفه و خانه خود برسد, دستگیر کردند.
👈وى هنگام دستگیرى, سالخورده و نحیف بود و جز پوستى بر استخوان هایش نمانده بود(۱)
هر چند قلبى شجاع و دلى نیرومند داشت.
🌷او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایى میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد.
والى کوفه از او پرسید:
پروردگارت در کجاست؟
میثم تمار جواب داد:
👈در کمین ستمگران, که تو نیز یکى از آنانى.
گفت:
باید از على بن ابى طالب(ع) بیزارى بجویى و به او ناسزا بگویى, و گرنه دست ها و پاهایت را بریده, بر دار خواهم آویخت.
🌷میثم گفت:
مولایم على (ع)به من خبر داده که مرا به دار مى آویزى و زبانم را مى بُرى.
ابن زیاد براى ابراز دشمنى خود, گفت:
دست و پایت را مى برم و رهایت مى کنم تا دروغ مولایت آشکار شود.
دستور داد او را به دار آویختند.
میثم تمار بر فراز دار هم از فضایل على بن ابى طالب(ع) مى گفت و اعلام مى کرد:
اى مردم! هر کس دوست دارد حدیثى از سخنان على(ع) را بشنود, پیش از آن که کشته شوم بیاید.
👈من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر مى دهم.
🌸مردم مشتاقانه براى شنیدن سخنانش گرد آمدند
و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر را به گوش مردم مى رساند.
👈سرانجام, دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند, از این رو به دستور ابن زیاد, زبان او را بریدند و وى را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند.
مدتى پیکر پاک او بر سر دار بود و ابن زیاد براى زهر چشم گرفتن از مخالفان اجازه نمى داد آن را پایین آورند.
هفت نفر از دوستان غیرت مند او با هم هم پیمان شدند و شبى نگهبانان را غافلگیر کردند,
جسد را پایین آوردند و آن را به خاک سپردند.
مأموران, فردا صبح جنازه را بر دار ندیدند و هر چه گشتند نیافتند.(۲)
🌸مرقد مطهر و الهام بخش آن شهید راه عقیده و ایمان, در محلى میان نجف و کوفه است و شیفتگان حق, آن را زیارت مى کنند.
📚منابع:
۱_نفس المهموم, ص 60.
۲_همان, ص 59.
https://t.me/shahidmohammadrezaalvani