تازه ازدواج کرده بود! ابـی‌ عبدالله آمده بود دیدنش... [دید خواهر روی سجاده خوابش برده ] نوری از پنجره روی صورتش افتاده... چند لحظه ایستاد به تماشای زینب. عبایش را درآورد و گرفت مقابل نور خورشید ...✨ دلش نیامد عبا را روی صورتش بیندازد! ••• 💔 +امان‌ازعشق‌وحُزنِ‌مواجِ‌توی‌این روایت... @royayeresidann