دلی شکست و تنی در جزیره تنها شد و قطره قطره يِ خونش‌نصیب‌دریاشد جواب لشکر و گردان و تیپ را می داد میانِ دامنِ مجنون ولی معما شد کسی که ساحل امنِ هزار گردان بود اسیر حمله ي نیزار و هور و گرما شد اگرچه زخم به تن‌داشت،لیک‌بالبخند به شوق یار ، براي سفر مهیا شد شب‌وسکوت‌وتن‌زخمی‌اش‌چه‌هیهاتی که هورعلقمه گشت و جزیره ماوا شد از این دلاوري و راز و رمز مجنونی علی ، معلمِ سربازهاي فردا شد شکست‌ساقه‌يِ‌گل،برگ‌برگ‌شدافتاد دوباره غنچه زد و از زمین شکوفا شد ✅برگرفته از کتاب خورشید هور 🌹@omolbaninbahrami کانال شاعر ارزشی (ام.خزان)