دیشب توی یکی از موکب ها دعوت شده بودم که ادمین بزرگوار کانال شهیدالوانی رو دیدم؛ بعد از سلام و احوال پرسی گفت نمی دونم چه سرّی هست که من هر وقت یاد شهید الوانی میکنم، شما رو توی اون روز می بینم؟!
بهش گفتم اگه واقعا راست میگی و اینقدر سیمت وصله، از آقارضا بخواه که به خواب خانومش بره؛ چون خیلی وقته که به خوابم نیومده...💔😔
با چشمانی پر از اشک گفت باشه بهش میگم...🕊
بعد از نماز صبح بود که خواب دیدم دو ردیف آقا که بیشترشان پاسدار بودن، ردیف جلو نشسته بودن و پشت سرشان هم ما خانم ها نشسته بودیم؛ یه آقایی هم روبرو و پشت میز نشسته بود و لیست همه ما دستش بود. منم توی پاسدارها دنبال آقارضا بودم؛ بعد دیدم درست نیست به نامحرم ها نگاه کنم. به همین دلیل به یکی از پاسدارها گفتم: ببخشید آقای الوانی اینجا هستند؟ گفت بله؛ اینجا نشسته!
تا این حرف رو زد، آقارضا هم که لباس پاسداری تنش بود، بلافاصله از جاش بلند شد و به لیستی که روی میز بود، نگاه کرد که دیدم عکس آقارضا و اسمش روی همه لیستهاست...
بعد از برنامه، شنیدم که گفتن آقارضا هم کربلاست؛ محمدقاسم رو هم بیارید...🕊🌷
#شهیدمحمدرضاالوانی🌷
#همسرانههایشهدا💔
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani