🌷شهید علیرضا جیلان فوق­ العاده به حضرت زهرا عشق می­ورزید. 🏴شب رحلت پیامبر در بوکمال نماز جماعت را در خانه‌ای خواندیم و به اطراف اتاق پتو زدیم تا کاملاً تاریک شود. سپس لامپی روشن کردند و به دستور حاج ابوذر قرار شد من یک صحبت و ذکر توسل کوتاه انجام دهم.  🔰من هم روی چند پتو به عنوان منبر نشستم و صحبت را شروع کردم و بعد هم روضه حضرت زهرا را خواندم. 💦چون در آستانه پایان یافتن ماه صفر بودیم این اشعار را خواندم: دوباره بوی آتیش دوباره بوی هیزم                    دوباره فاطمیه روی دلای مردم دوباره فصل خون شد، فصل گلای نیلی          به گوش میاد دوباره، صدای ضرب سیلی میون کوچه غوغاست، یکی زیر دست و پاست   میگه حق با علیه الا یا ایهاالناس یه رسمه تو مدینه، همه آتیش میارن                   با میخ روی سینه، عاشقو داغ میذارن 🔺تا اینجای روضه، همه سرشان پایین بود و گریه می­کردند. اما علیرضا از اول دستش زیر چانه ­اش بود و توی صورتم نگاه می­کرد. ولی وقتی به این بیت رسیدم: اینجا همیشه تاریک، اینجا همیشه دوده         هر که بگه یا علی، زیر چشاش کبوده 👋علیرضا محکم به خودش سیلی زد و بلند بلند شروع کرد به گریه کردن... 🔻بعد از جلسه وقتی آمدیم بیرون، گفت: بد روضه­ ای خواندی؛ مرا آتش زدی. چرا اینجور روضه می­خوانی؟ 🔸گفتم تو هم که حق روضه را ادا کردی و به صورت زدی. فکر کردم الآن صورتت با خون یکی می­شود. من تا آن وقت نمی‌دانستم علیرضا چقدر حضرت زهرایی است.😭 @shahidmohammadrezaalvani