کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
به هوای تو؛ من… به صدای تو؛ من… به دنیای تو؛ من… وابسته شدم که به جای تو، من شکسته شدم… ســرم، ب
شبی که آقارضا را به خاک سپرده بودیم، فرمانده اش را دیدم که پشت به جمعیت کرده بود و گریه میکرد... از لرزش شانه هایش میشد سنگینی داغی که بر قلبش نشسته بود را فهمید... وقتی که مرا دید، گفت: دخترم! اگر با داغ آقارضا قلب تو آتش گرفت، بدان که با داغ او همه هستی من سوخت...🏴😭🏴 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani