از آن همه فشار روحی گریه‌ام گرفت و ساعت‌ها اشک ریختم، به فکر اعمال خو یش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... در همین افکار غوطه‌ور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که می‌گفت: بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده!. از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود، با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من "رومان" یکی از فرشته‌های الهی هستم. گفتم: گمان می‌کنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟. گفت: آری؟. گفتم: قسم یاد می‌کنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم، امروز وقتی که تمام آشنایان و دوستان و حتی خانوا ده‌ام، مرا تنها رها کردند و رفتند، به بی وفایی دنیا پی بردم ، مطمئن باش اگر به دنیا بازگردم، لحظه‌ی از خدمت به خلق و اطاعت خالق یکتا غفلت نکنم. گفت: این سخن را تو می‌گویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در عالم برزخ بمانی. پس از شنیدن این کلام بدون درنگ شروع به شمردن اعمال نیک و بدم کرد، همان اعمالی که در طول عمرم توسط کرام ‌الکاتبین ثبت و ضبط شده بود... ادامه درپست بعدی... اللهم عجل لولیک الفرج. http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani