یک سال از زندگیمون گذشته بود؛ یه روز اومد خونه و شناسنامشو بهم نشون داد و گفت: من دیگه "زارع الوانی" نیستم. از این به بعد فقط
#الوانی"ام!
آقارضا برای تغییر فامیلیش دلایلی داشت و نمیخواست نه خودش، نه فرزندش دیگه نام "زارع" جزئی از نام خانوادگیشون باشه...!
اگرچه هنوزم بعضی تعصبا هست که علیرغم میل خود شهید اون رو تکرار میکنن!!
بگذریم... اون لحظه بود که به تعبیر خوابم پی بردم: "یعنی همون که شاهزاده حسین علیه السلام بهم فرمود: بده یه "الف" توی شناسنامه ات بنویسنن..."
اون مدت همش با خودم میگفتم این خواب خیلی راست نیست؛ چون نه اول اسم آقارضا و نه اول فامیلیش با الف شروع نمیشه...!!
اما انگار قرار بود خوابم کم کم مثل نقاشی که به مرور واضحتر میشه، تعبیر بشه؛ تا اینکه با شهادتش خوابم کاملا تعبیر شد؛
"یعنی همون ندایی که از بالای گنبد اومد و فرمود "این الف کم رنگه، میاد و میره..."!
...جالبتر از همه اینها، این بود که من هرگز برای کسی این قسمت از خوابم رو نگفته بودم؛ چون حتی از گفتنش هم که همون 🥀پیغام جدایی🥀 بود، میترسیدم...
...و اما نیمه سوم آن هم که برگه ایی بر زمین افتاده بود و با دستان مبارک شاهزاده حسین(ع) در جای خود قرار داده شد و به من برگردانده شد، شاید با ظهور و رجعت یاران مهدی فاطمه(عج) تعبیر شود که انشالله آن برگ قرآن( یعنی شهید الوانی عزیز) دوباره بسوی ما بازگردد...
انشاءلله🌹🤲🌹
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani