یه شب گفت: دعا کن شهید بشم!
گفتم: آقارضا ان شاءلله حبیب بن مظاهر بشی (یعنی پیر بشی و شهید بشی)!
سرش رو انداخت پائین و با حالتی مصمم و پر از غم گفت: نه... ! میخوام با
#علی_اکبر_امام_حسین(ع) محشور بشم...
آقارضا با این حرفش، رضایت نامه شهادتش رو از من گرفته بود؛ (که البته منم رضایتمو در حاله ائی از دعا ابراز کرده بودم...)
حالا دیگه بحث روی تاریخ و وقت شهادتش بود؛ میگفت میخوام توی جوانی شهید بشم...
وقتی که شهید شد، با محاسنی مشکی و قدی رعنا رخ در نقاب خاک کشید.🏴😭🏴
چو حرف از غربت دیرینه میزد
نگاهم شعله در آئینه میزد
غریبانه دل من نوحه می خواند
دو دسته اشکِ نم نم سینه میزد
https://t.me/shahidmohammadrezaalvani