مشنو از نی چون حکایت میکند
بشنو از دل چون روایت میکند
مشنو از نی، نی نوای بینواست
بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تلّ خاکستر شود
دل چو سوزد خانـۀ دلـبر شود
نی زِ خود هرگز ندارد شور و حال
دل بـود مـرآت نــور لایــزال
نی اگر پروردۀ آب وگِل است
دست پـروده خـداونـدی، دل است
نی اگر بشکست بی قدر و بهاست
بشکند گر دل، خریدارش خداست
نی به هر دست و به هر لب آشناست
دل مکان و خانۀ خاص خداست
نی تهی دست است و بی قدر و بها
دل بود گنجینی عشق و صفا
نی تهی مغز و درونش پر هواست
دل تـجلـّی گاه عـرفان و ولاست
نـی تـو را از یاد حق غافل کند
دل تو را بر قُرب حق نائل کند
نی چو بینم یادم آید نینوا
دل شــود نـالان بـه یـاد کـربـلا
از جفای نی دلم آتش گرفت
کاش نی از ریشه آتش میگرفت
رفت بر نی رأس پر خـون حسین
بود زینب پای نی در شور و شین
نی زِ حلقوم حسین خون میمکید
پـای نی زیـنب گریـبان میدریـد
دیـد بر نی چـون سر آن حق پرست
سر به محمل زد جبین خود شکست
رفت نی در شام و در طشت طلا
میخـورد نـی بر لـب آن مـقـتدا
مـیزنـد نـی بـوسه بر دست یـزید
لـیـک آزرده لـب شـاه شهــید
نی خورد چون بر لب و دندان او
دل بسوزد بر لب عطشان او
ذره بس کن ماجرای نی نوا
سوخت از این غم، دل خیرالنساء
دیوان امام خمینی رحمةاللهعلیه
نسل آفتاب
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani