من اگر روضه‌دار بودم، دهه‌ی اول صفر را هم عین دهه‌ی اول محرم مجلس می‌گرفتم، تازه خیلی پر آب و تاب‌تر! آخر این روزهای اول صفر خیلی روزهای سخت و بدی بوده برای اهل‌بیت. اول که سه روز کاروان را پشت دروازه‌های شام معطل نگه داشته‌اند تا اهل شام فرصت کنند شهر را آذین ببندند. شاید تنها خوبیِ اینکه ما این چیزها را زیاد درک نمی‌کنیم همین است که دق‌مرگ نمی‌شویم و گرنه آدم اگر درست فهم کند یعنی چه که بچه‌های پیغمبر را با آن وضع اسفبار سه شبانه‌ روز پشت دروازه‌های شهر معطل کرده‌اند تا همه جا را قرمز بپوشند و به در و دیوار ریسه‌ و گل ببندند و رقاص‌ها و مطربها را جمع کنند تا وقت ورود کاروان برای اهانت و هتک حرمت چیزی کم نگذارند، باید از غصه دق کند و بمیرد! بعد از آن سه روز معطلی هم که معلوم نیست بعد از ورود کاروان به شام چه سر کاروان آورده‌اند که حضرت زین‌العابدین فرموده باشند ای کاش از مادر زاده نمی‌شدم و به شام برده نمی‌شدم! آخر شام از اول دست معاویه بوده، از ساعت اول بالای منبرهای این شهر سَبِّ علی‌ابن‌ابی‌طالب باب بوده، تبلیغات معاویه از اول خاک اهل این شهر را با کینه‌ی اهل‌بیت گِل کرده‌! شام با کوفه خیلی فرق داشته، اهل کوفه هر چه که بودند بالاخره اهل‌بیت را با نسبتی که با پیغمبر داشتند می‌شناختند ولی اهل شام به خون اهل‌بیت تشنه بودند، گوشت و پوستشان با دشمنیِ اهل‌بیت درآمیخته بود، حالا این حجم از دشمنی و کینه‌توزی را چطور باید روی سر اهل‌بیت خالی کرده باشند که وقتی یکی از حضرت سجاد پرسید کجا به شما خیلی سخت گذشت ایشان سه بار با تأکید فرموده باشند: الشام الشام الشام معلوم نیست شامی‌ها با آن قلبهای مالامال از کینه‌ی امیرالمؤمنین در مواجهه با بچه‌های علی چقدر دشمنی کرده‌اند، چقدر سنگ‌پرانی، چقدر فحاشی، چقدر رقاصی... اصلا معلوم نیست چقدر زخم به دل اهل کاروان انداخته‌اند... این مصیبتها یک طرف، آن مجلس یزید و چوب خیزران و... یک طرف. واقعا شام چه خبر بوده؟ به اهل‌بیت چی گذشته؟! یک روضه‌خوانی آمده بود پیش یکی از آقایان علما روضه بخواند. خواسته بود روضه‌ی مجلس این‌زیاد را بخواند اینجور شروع کرده بود: زینب بر مجلس ابن‌زیاد وارد شد! یک مرتبه آن عالم صدایش به گریه بلند شده بود و از حال رفته بود و صدا زده بود بس است بگویید روضه‌خوان بیشتر نخوانَد! از دور و اطراف صدا می‌آید هنوز که روضه‌خوان چیزی نخوانده آقا جواب می‌دهند ما اگر می‌فهمیدیم زینب کی بود همینقدر که به ما می‌گفتند بانوی به آن بلندمرتبگی را در مجلسی وارد کردند که ابن‌زیاد آنجا بود از غصه می‌مردیم. شأن زینب کجا و مجلس ابن‌زیاد کجا؟! آن آقای عالم پس اگر قرار بود روضه‌ی مجلس یزید را بخواند چی می‌گفت؟! واقعا یک چیزهایی خیلی بالاتر از فهم ماست، البته قرار هم نبوده که ما فهمش کنیم، چون اگر می‌فهمیدیم دراز به دراز توی روضه‌ها کنار هم می‌افتادیم و جان می‌دادیم. واقعا اگر قرار بود مصیبتهایی که سر کاروان آمده را درک کنیم امکان نداشت باز هم راست راست روی زمین خدا راه برویم. مصیبتهایی که آقا امام زمان درباره‌اش فرموده بودند: فلأندُبنَّکَ صَباحاً و مَساءً و لأبکینَّ بدلَ الدّموعَ دماً صبح و شام بر اسارت عمه‌ام زینب گریه می‌کنم، آنقدر که اشکهایم بدل به خون می‌شود.... ای کاش من واقعا روضه‌دار بودم و دهه‌ی اول صفر روضه‌های زینبی‌ام را داغ‌تر از هر روضه‌ی دیگری برپا می‌کردم تا شهر را داغدارِ آنچه کنم که اهل شام سر اهل کاروان آوردند.... آه ای آزاده‌ترین اسیرانِ عالم...💔 ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham @alfavayedolkoronaieh