🔻روایت دست اول جواد موگویی (خبرنگار) از ورودش به لبنان و حال و هوای بیروت:
۱۳ مهر:
۳۰۰ هزار دلار را از حسابی در دبی، در بغداد گرفتیم. مهدی گفت صراف نه تنها کارمزدی برنداشته، یک چیزی هم گذاشته روش گفته فدای فلسطین.
ابووهب هماهنگ کرد فرودگاه بغداد بازرسی نشویم. این حجم دلار قاچاق است. مهدی گفت واجعلنا بخوان. بلد نیستم!
در سالن ۱۰-۱۵ تا از بچههای مستندساز را دیدم. اعزامی از صداوسیما. یاد حرف جبلی و غفوری(صداوسیما) افتادم که بهم گفتند: دست ما نیست! بچههای مستندساز خودشان میروند!
.
تا این فیلمهای مستند تولید شود(حداقل ۳ ماه دیگر) بیبیسی صدبار خط خبری ساخته! «زمان و روایت اول»،
چیزی که بعضی مدیران درکی از آن ندارند!
پرواز خالیست. ۲۲ نفر! ایرانیها با یک خانواده لبنانی.
فرودگاه بیروت خالیست. یاد کابل افتادم، بوقت آمدن طالبان.
در فرودگاه عطاالله مهاجرانی(وزیر ارشاد خاتمی) را دیدم! پرواز لندن. برق از سرم پرید!
گفت: «باید صدای بمباران را شنید تا از فلسطین حرف زد.»
-گفت : من هنوز هم انقلابیام. امروز مقاومت در اوج شکوه و وحدت است. آقای خامنه ای یعنی وحدت و بعد از عشقش به حاج قاسم گفت و ایران. از آن لنگه دنیا آمده برای روایت فلسطین.
سیدمجید (تاجر) آمد دنبالمان. با لندکروز پر گاز میراند: «باید زیر ۱۱دقیقه از فرودگاه بزنیم بیرون بخاطر پهبادها. اینجا همه جاسوسند! یا برای آمریکا یا اسراییل. ضاحیه خالی شده و مردم آواره. فقط نیروهای حزب در تونلها هستند. دیشب قیامت بود. زمین مثل زلزله میلرزید.»
با بغض میگوید: «سید زنده است. این عملیات فریب حزب هست!»
هنوز نبود سید را باور نکردند.
آمدیم نزدیک مرکز سیا در بیروت. امن ترین جای بیروت که هیچ، کل خاورمیانه!
هتل رزور کرده. شبی ۸۰ دلار، سه نفری. دیگر از این ارزانتر نیست: «هتلها به ایرانیها اتاق نمیدهند میترسند سوژه شوند.»
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani