وقتی رضا شدی همگی صف کشان شدیم یعنی گدای دائم این آستان شدیم سلطان شدی که ما همگی رعیتت شویم درباریان درگه صاحبقران شدیم شاهی از آنِ تو و غلامی از آنِ ما ما وارد معامله‌ای بس گران شدیم هر کس مقام و منزلتی حائز است و ما جاروکشان صحن مَلَک پاسبان شدیم حاتم شدی مباد ز کس منتی کِشیم ما کِی معطل صِلِه‌ی آب و نان شدیم ما نان خورِ تو ایم جز اینجا نمی‌رویم ما سالهاست جلدِ شَهِ مهربان شدیم ما را چه کس به غیر تو آدم حساب کرد از لطف توست شاعر و مرثیه‌خوان شدیم حالا که اذن شعر و دم روضه داده‌ای حالا که روزی‌ام شده که روضه خوان شدیم احساس می‌کنم که دم آخرِ شما ما روضه‌ی پدر پسری میهمان شدیم هر روضه‌ای به کرب و بلا ختم میشود ما عاقبت به خیر از این داستان شدیم راوی نوشته لحظه‌ی آخر جواد بود اینجا رسید روضه همه بی امان شدیم ای هشتمین امام! مگر هشتمین شب است؟ دنبال یک پدر پیِ نعش جوان شدیم روی عباش جسم تو را دانه دانه چید ما هم گریستیم و عزادارتان شدیم مطلب تمام! روضه‌ی سربسته بهتر است ما که ندیده‌ایم همه نیمه جان شدیم یا فاطمه شفاعت ما نزد شاه کن مثل همیشه دست به دامان‌تان شدیم شاعر: امیرحسین قربانی 🆔👉 @nokaraan | (ع)نوکرالحسین